ثبت خاطرات شیرین
سلام ای بهترین بهونه واسه ی نفس کشیدن... خاطراتت و نگفتم بخاطر اینکه شما و آبجی و پسرعمه طاها با شیطنت هاتون مادر برد کامپیوتر وسوزوندید و شانسی که آوردیم حافظه کامپیوتر نسوخت ، دایی حسین مهربون برامون کامپیوتر و درست کرد. باید تا از خواب قشنگت بیدار نشدی خاطرات شیرین این روزها رو بنویسم پسرم . یکی از خاطرات شیرینمون جشن تولد سه سالگیت بود پسرم: فردای تولد گفتی دلت میخواد با مانتوشلوارمهدکودک آبجی عکس بگیری آقا محمدصدرا ی قاجار شما و آبجی و طاها در ایام عید گردش ها و تفریح ها : و ام...
نویسنده :
مامان زهره
10:01