محمدصدرامحمدصدرا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره

بزرگ مرد کوچک

ثبت خاطرات شیرین

1396/6/3 10:01
نویسنده : مامان زهره
203 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ای بهترین بهونه واسه ی نفس کشیدن...

خاطراتت و نگفتم بخاطر اینکه شما و آبجی و پسرعمه طاها با شیطنت هاتون مادر برد کامپیوتر وسوزوندید و شانسی که آوردیم حافظه کامپیوتر نسوخت  ، دایی حسین مهربون برامون کامپیوتر و درست کرد. باید تا از خواب قشنگت بیدار نشدی خاطرات شیرین این روزها رو بنویسم پسرم .

یکی از خاطرات شیرینمون جشن تولد سه سالگیت بود پسرم:

فردای تولد گفتی دلت میخواد با مانتوشلوارمهدکودک آبجی عکس بگیریچشمک

آقا محمدصدرا ی قاجار

شما و آبجی و طاها در ایام عید

گردش ها و تفریح ها :

و اما ... یکی از خرابکاری ها ی این روزهات این موهای خوشکلت هست که رفته رفته کوتاه شد تا کاملا کچل شدی.

اولین موهات اینجوری بود که از عمو سجاد خواستیم کوتاه کنند و زحمتش کشیدند:

روز تولد آبجی از عمه سمانه خواستیم که شما رو نگهدارند تا هم شما راحت باشی هم من بتونم به کارهام برسم. اما شما از فرصت استفاده کردید و با قیچی عمه جون این بلارو سر خودت آوردی:

که باعث شد روز تولد آبجی کاملا تیپت و عوض کنیم و در تمام مدت شما کلاه سرت میکردی:

با تمام این شیطنت ها و شور و هیجان این روزهات با تمام ذرات وجودم عاشششششقتممحبت

 

 

پسندها (1)

نظرات (2)

عمه فروغ
6 شهریور 96 20:49
وای وای ماشالله چه بزرگ شده گل پسراصلا نشناختمش هزارماشالله ماه تر شده...خدا حفظش کنه
مه سو
15 شهریور 96 12:14
آخی...منم حسابی متعجب شدم دیدم اینقدر موهاش کوتاه شده توی پست قبل یهویی
مامان زهره
پاسخ
جیگر تو بشم مه سوی عزیز و دوست داشتنیم. مرسی که هستی بوس