تولد دو سالگیت مبارک
بزرگ مرد کوچولوم بالاخره دو ساله شد..... هوراااااااااااااااا
چون روز تولدت وسط هفته بود و همه نمیتونستند بیاند تولدت روز تولدت و انداختیم پنجشنبه در عوض روز تولدت کلی بهمون خوش گذشت بابایی بردمون شهر بازی:
قرار شد هرچیزی که دلتون میخواد سوار بشین شما ها هم هرچی به ذهنتون میومد سوار میشدید و عشق میکردین:
البته باز هم وسیله سوار شدی که از بس ذوق خنده هاتون و میکردم یادم میرفت ازتون عکس بگیرم. این از 29 دی که دقیقا دو ساله شدی.
دو سه روز بعد از تولدت هم با خانواده هامون تولدت و جشن گرفتیم. خیلی هم بهمون خوش گذشت. تنها اتفاقی که یه کم حالمون و گرفت این بود که کیک تولدمون و یادشون رفته بود بزنند و خیلی بهمون بر خورد آخر هم با عذر خواهی مسئول شیرینی فروشی مجبور شدیم یه کیک شبیه همون کیکی که سفارش داده بودیم برداریم. بخاطر همین یه کم روی اسم کیک دستکاری شد چون مجبور شدند اسم قبلی و بردارند و اسم بزرگ مرد کوچک من و بنویسند:
بقیه تولد خیلی خوب بود و خوش گذشت .
تو بابایی و طاها کوچولو که قراره سال دیگه یه آبجی یا داداش کوچولو گیرش بیاد.
عوامل شاد کردن جشن تولد تو:
جشن تولد تو خیلی خوب و عالی پیش رفت و تو کلی کادو های خوشکل و دوست داشتنی گیرت اومد.
اما فردای تولد آبجی نازنین مریض شد تب شدید میکرد و بی حال می افتاد ما بخاطر اینکه تو نگیری از آبجی بردیمت خونه مامان جون. یک هفته ی خیلی سخت و دردناک گذروندیم آبجی خیلی تب های شدیدی میکرد . اما بالا خره خوب شد. و تو بعد از هشت روز دوباره به خونه اومدی البته من و بابا نوبتی هر روز پیشت میومدیم تا تو احساس دلتنگی نکنی اما دکتر گفته بود که اگر تو تب کنی دوباره باید بستری بشی بخاطر همین ما از آبجی دورت کردیم و خدا رو شکر تو مریض نشدی و دوباره اومدی خونه:
تو عکس بالا آبجی نازنین مهربون داره کفشت و برات در میاره و عکس پایین لحظه ای که بعد از هشت روز وارد خونه شدی عزیزم. ان شالله که دیگه هیچوقت از هم جدا نشیم:
طبق همیشه اینو بدون که من و بابایی عاشقتیم و برای سلامتی و شادی تو هر کاری میکنیم.تولدت مبارک محمد صدرای عزیزم مرد کوچولو و دوست داشتنیم.