این روزها ...
سلام بزرگ مرد کوچیکم. این روزها با تو خیلی خوبه. دیگه منو بابا و نازنین و بقیه ی اعضای خونواده رو خوب میشناسی. خواب شبت تنظیم شده. خنده های خوشکل میکنی و با اقواقو کردنت دل منو میبری. این روزها تقریبا همه چیز برگشته به حالت عادی . دیگه از اون جیغ های بی دلیل و وحشتناکی که بخاطر نفخت بود خبری نیست. فقط... فقط یه چیز خیلی غمگینم کرده. چشم چپت و بعضی وقتها کمتر از چشم راستت باز میکنی امروز بردمت دکتر چشم.گفت احتمالا دچار افتادگی چشم شدی. گفت بهتره برم پیش متخصص چشم اطفال شیراز. همیشه وقتی شرایط زندگیمون عادی میشه یه همچین اتفاقای بدی برامون میفته. خدا کنه به خیر بگذره من واقعا طاقت ندارم که تورو زیر تیغ جراحی ببینم. اونم چشمها...
نویسنده :
مامان زهره
20:33