بدون عنوان
سلام پسر گلم. خیلی وقت بود میخواستم از شیرین کاری این روزهات بگم اما راستش خیلی مشغول بودم. فکر نکن از یاد تو غافل بودم. شاید بیشتر وقتم بخاطر تو گرفته بود.از اوایل اسفند پارسال دوباره عفونت ریه اومد سراغت. هرچی دارو خوردی خوب نشدی. آخر باعکس از ریه هات دکتر گفت ریه سمت چپت عفونت شدید کرده. بستری شدی. روزهای بستریت خیلی سخت بود. مریضی تو از یک طرف. شیطنت هاتو بهونه گرفتن هات هم یک طرف اونقدر اذیت کردی که شب آخری سرم دستت کج شده بود. برای اینکه رگ دستت و پیدا کنند چند بار سوزن توی دست و پات کردند تو با اون چشمای نازت التماسم میکردی پرستارها ازم میخواستند دست و پاتو محکم بگیرم . اونقدر احساس ناتوانی میکردم که تکیه دادم به پایه های تختت و بلن...
نویسنده :
مامان زهره
1:44