محمدصدرامحمدصدرا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره

بزرگ مرد کوچک

بوس خوب

امروز یه حرف شیرینی زدی که انقدر ذوق داشتم که دوست داشتم همین حالا بیام و ثبتش کنم. شما وقتی یه چیز خوشبو مثل گل و بو میکنی و خوشت میاد میگی : (( اوووووم .... به به..... چه بوس خوبی میده)) هر چی بهت میگم بگو (( بوی خوبی میده)) تو هم میگی باشه. بعد میگی (( بوس خوب)) میدونم الآن که نوشتم خیلی بامزه نیست. ولی باور کن خیلی خوشکل و بامزه اداش میکنی. یه جوری که از شدت بامزگیت محکم بغلت میکنم و با تمام وجود میبوسمت. ...
14 شهريور 1396

ثبت خاطرات شیرین

سلام ای بهترین بهونه واسه ی نفس کشیدن... خاطراتت و نگفتم بخاطر اینکه شما و آبجی و پسرعمه طاها با شیطنت هاتون مادر برد کامپیوتر وسوزوندید و شانسی که آوردیم حافظه کامپیوتر نسوخت  ، دایی حسین مهربون برامون کامپیوتر و درست کرد. باید تا از خواب قشنگت بیدار نشدی خاطرات شیرین این روزها رو بنویسم پسرم . یکی از خاطرات شیرینمون جشن تولد سه سالگیت بود پسرم: فردای تولد گفتی دلت میخواد با مانتوشلوارمهدکودک آبجی عکس بگیری آقا محمدصدرا ی قاجار شما و آبجی و طاها در ایام عید گردش ها و تفریح ها : و ام...
3 شهريور 1396

قصه ی تلخ تب

بازم قصه ی تلخ تب ، تشنج ، بستری . صدا چیک چیک قطره های سرم مثل صدای تیک تیک ساعتهای اعدام منه. باور کن حاضرم همین الآن جونم و خدا ازم بگیره اما دیگه تورو اینجوری نبینم. الآن تو کنار من خوابیدی و من در انتظار اینکه پرستار نام تورو صدا بزنه که مرخص بشیم. اما چه فایده قصه ی التماس های من برای گرفتن نوبت دکتر و چشمهای معصوم و دل بیقرار تو دوباره شروع شد. خیلی احساس تنهایی و ترس دارم. یعنی آخرش چی میشه؟؟خدایا تو کجایی؟؟؟؟؟؟ به دادمون برس...............   ...
27 آبان 1395

ماجرای هفتاد تا

من : محمدصدرا این چند تا آدمه؟ محمدصدرا: یکی من : آفرین . حالا این چند تا آدمه ؟ محمدصدرا : هفتاد تا من : !!!!! حالا این چند تا آدمه ؟ محمدصدرا : هفتاد تا من : ؟؟؟؟!!!! حالا اینا چند تا آدمند؟ محمد صدرا: هفتاد تا من : محمد صدرا: هفتاد تاست دیده پ . ن : کاشف به عمل اومده که محمدصدرای ما هرچی بیشتر از یک باشه را هفتاد تا می داند   ...
2 مهر 1395