شیطنت های محمد صدرا
سلام بزرگ مرد کوچکم
این روز ها هر چی از شیطنت ها ت بگم کم گفتم اصلا نمیشه بگی چی کار میکنی یا چی میگی کلا شیطونی میکنی. چند روز پیش تولد آبجی نازنین بود ما واسش یه دوچرخه گرفتیم. تو هم اصلا نذاشتی سوار بشه همش خودت سوار بودی با وجود اینکه تو هم دوچرخه داشتی اما بازم دوست داشتی سوار دوچرخه آبجی بشی.
هر جا هم که میخواستیم عکس بگیریم که فقط بچه ها باشند تو خودت و مینداختی روی آبجی و طاها
توی این عکس ها دقت کنی قشنگ معلومه که از این کارها خیلی داری لذت میبری
این روزها خیلی از حرفهارو میزنی تمام کلمه ها رو میتونی تلفظ کنی. موقع سفره پهن کردن سفره و قاشق ها رو خودت میاری و میبری خیلی کارهای دیگه هم خودت میتونی بکنی. بخصوص توی بالا رفتن از در و دیوار و خرابکاری خیلی حرفه ای هستی و من عاشق همین شیطنت هات هستم.
خیلی سخت میشه ازت عکس گرفت چون سریع تغییر حالت میدی
توی عکس پایینی بجای اینکه بشینی ازت عکس بگیریم داری دست بابایی و گاز میگیری ( همین الآن فهمیدم )
اینجا هم به زور دست و پات و گرفتیم که باهامون عکس خانوادگی بگیری
خیلی خیلی زیاد دوستت داریم حتی با این همه شیطنت . همیشه و همه جا عاشقتم بزرگ مرد کوچولوی مامان.